GharareSabz Logo

قرار سبز

جایی برای توسعه

فعالیت‌ های مثبت اجتماعی

همواره افرادی هستند که می‌ پندارند دنیا باید به محلی بهتر برای زیستن بدل شود در این میان برخی نیز با گفتار و کردار خود برای تحقق آن می‌کوشند. قرار سبز، جایی برای برقراری ارتباطات موثر بین این افراد است. جایی برای توسعه فعالیت‌های مثبت اجتماعی.

gharareSabz slider-0
gharareSabz slider-1
مهندس عبدالحسین متفقهی
عکس به مناسبت روز جهانی آب - دروغی به اسم مصرف زیاد آب

به مناسبت روز جهانی آب - دروغی به اسم مصرف زیاد آب

ماجرا از آنجایی شروع شد که با وجود اینکه ما در منزل مصرف آب زیادی نداشتیم (البته به نظر خودم) پیامک می آمد که مصرف ما بسیار بالاتر از حد مجاز است. (البته بدون توجه به تعداد نفرات ساکن در واحد) لذا با توجه به تبلیغات گسترده جهت کاهش مصرف آب، که مسئولین می گفتند که: «میزان سرانه مصرف آب ایرانی ها 150 لیتر در روز برای هر نفر، و 2 برابر میزان جهانی است.» تصمیم گرفتم تا تحقیقی در مورد استاندارد مصرف آب انجام بدم. شروع کردم و یک بررسی اساسی در مورد سرانه آب مصرفی کشورهای مختلف ، استاندارد مصرف آب خانگی انجام دادم و برخلاف تصور به نتایج جالبی رسیدم. سرانه مصرف آب خانگی کشورهای مختلف جهان طبق آمارهای رسمی، کشور آمریکا با مصرف میانگین 575 لیتر در روز به ازای هر نفر، پرمصرف ترین کشور جهان و استرالیا با مصرف میانگین 493 لیتر در روز به ازای هر نفر، دومین کشور پر مصرف آب در دنیا محسوب می شود. سایر کشورها نیز با مصرف های کمتر در این نمودار دیده می شوند که پایین ترین مصرف در این نمودار متعلق به 3 کشور قنا، بنگلادش و کنیا با میانگین مصرفی حدود 36 تا 46 لیتر در روز به ازای هر نفر می باشد. اما نکته مهم این است که حد مصرف استاندارد چه میزان است؟ استاندارد مصرف آب روزانه به ازای هر نفر مراکز و دانشگاه های زیادی در سرتاسر دنیا بر روی سرانه مصرف آب خانگی کار کرده اند. اما نکته جالبی که وجود دارد این است که تمام این مطالب بر این موضوع تأکید دارند که: هیچ استانداردی در دنیا برای تعیین میزان مصرف درست وجود ندارد. علت این موضوع هم در پارامترهای تعیین کننده میزان مصرف نهفته است. عوامل موثر در تعیین میزان مصرف متعادل تعداد افراد خانواده عوامل مختلفی در سرانه مصرف آب روزانه افراد در جامعه تأثیر گذار است. مثلا هرچه خانواده های یک جامعه پر جمعیت تر باشند، سرانه مصرف افراد آن جامعه کاهش می یابد. چرا که برخی مصارف میان افراد خانواده مشترک است. مثلاً با 2 برابر شدن تعداد افراد خانواده، میزان آب مصرفی برای شستشوی لباس 2 برابر نمی شود. وضع اقتصادی خانواده ها هرچه وضع معیشتی خانواده ها بهتر باشد و رفاه بیشتری در جامعه باشد، سرانه مصرف آب آن جامعه افزایش می یابد. علت آن نیز استفاده از آب در مصارفی غیر از خوراک و شستشو است. بعنوان مثال، هرچه رفاه بالاتری در جامعه وجود داشته باشد، افراد بیشتری در خانه های خود استخر دارند و یا بیشتر به شستشوی ماشین خود و یا آبیاری باغچه ها می پردازند. اگر بخواهیم میزان سرانه مصرف خانواده ها را بر اساس وضع معیشتی آنها دسته بندی کنیم، بهترین شیوه چیزی است که در نمودار زیر بر اساس تحقیقی در سال 2021 نشان داده شده است. در این نمودار، محور افقی میانگین تعداد افراد هر خانواده و نمودار عمودی، سرانه مصرف روزانه افراد است. در این نمودار خطوط رنگی نمایانگر موارد زیر هستند: آبی : سطح نهایی مصرف (314 لیتر/روز/نفر) خاکستری : رفع نیازها به خوبی (227 لیتر/روز/نفر) سبز : مصرف قابل قبول جهت رفع نیازهای اصلی (175 لیتر/روز/نفر) قرمز : حداقل میزان مصرف (92 لیتر/روز/نفر) تنها استاندارد موجود در رابطه با سرانه مصرف روزانه آب تنها نکاتی که در مورد میزان مصرف آب وجود دارد این است که: میز حداقل میزان مصرف مجاز برای داشتن زندگی سالم 92 لیتر به ازای هر نفر در روز است که البته باعث کمبودهایی در زندگی خواهد شد. میزان مصرف روزانه آب مورد انتظار به ازای هر نفر در کل 175 لیتر در روز است. چرا که کمتر از این میزان، نشان دهنده کمبود آب سالم برای مصرف روزانه است که باعث ایجاد مشکلات بهداشتی برای اشخاص می شود. حالا می توانید بر اساس نمودار بالا، سرانه مصرف ایران (150 لیتر) را با مصارف سایر کشورها و عدد 175 لیتر مقایسه کنید. پس خواهش می کنم اگر تصمیم به ایجاد یک جریان درست مثل صرفه جویی در مصرف آب دارید، از دروغ برای تقویت حرف خود استفاده نکنید. کار درست با ابزارهای غلط انجام نمی پذیرد.

270
1404/01/02

یادداشت

مشاهده همه
ابوالقاسم کریمی

سلام رفقا!

سلام رفقا! من ابوالقاسم کریمی هستم، یه متولد دهه شصتی که تو تاریخ 9/آذر/1365 به دنیا اومدم و در ورامین که یکی از شهرهای کوچولوی استان تهران محسوب میشه ، دارم زندگی می‌کنم. راستش رو بخواین، من یه آدم چندوجهی‌ام. هم شعر می‌نویسم، هم داستان، و هم دلم برای طبیعت خیلی می‌تپه. از کودکی عاشق کلمات و داستان‌ بودم. شعر برام مثل یه پنجره‌ست به دنیای درونم، جایی که می‌تونم احساسات و افکارم رو با بقیه به اشتراک بذارم. نوشتن هم برام مثل یه سفره، که می‌تونم توش از تجربه‌ها و دیدگاه‌هام بگم. اما جدا از هنر، یه دغدغه بزرگ تو زندگیم دارم که محیط زیسته. دلم می‌خواد منم شریک باشم تو حفظ این خونه قشنگ. به نظر من سیاره زمین وطن اصلی ما هستش نه مرزهایی که ما آدمارو از هم جدا کرده ، اگه جنگلی تو شرق دنیا نابود بشه دودش تو چش همه موجودات زمین میره پس من خوشحال نمیشم اگه در فلان کشور جنگل داره به بیابون تبدیل میشه یا اگه فلان دریاچه ی اون سرزمینی که مثلا با ما دشمنه، داره میمره من شاد نمیشم من نمیخندم .پس اگه دوست دارم در فعالیت های محیط زیستی باشم نه فقط به خاطر مردم ایرانه بلکه به دلیلی با ارزشتر یعنی نجات سیاره زمین از پنجه ی نابودیه یه چیز دیگه بگم که من تلاش دارم از طریق فضای مجازی به خصوص وبسایت شخصیم و تلگرامم در خصوص مسائل محیط زیستی آگاهی‌بخشی کنم . چون احساسم اینه که تو عصر ما فعالیت تو فضای مجازی جزء جدایی نشدنی فرهنگسازی هستش فکر کنم زیادی حرف زدم دیگه بیشتر از این سرتونو درد نمیارم،خدایی اگه تا اینجا تمام متنو خوندین ازتون تشکر میکنم … من اگه بخوام خودمو خلاصه کنم باید بگم یه آدم معمولی‌ام، مثل همه شما، با کلی آرزو و امید. خوشحال می‌شم اگه تو قرار سبز بتونیم با هم دوست بشیم و از هم یاد بگیریم.

16
1404/01/18
ابوالقاسم کریمی

داستان کوتاه آموزنده_19

ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک. اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف ماهی‌تابه، برای خودش جلز و ولز خفیفی کرد که زنگ در را زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام می‌گفت: «نون خوب خیلی مهمه! من که بازنشسته‌ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می‌گیرم.» در می‌زد و نون رو همون دم در می‌داد و می‌رفت. هیچ وقت هم بالا نمی‌اومد. هیچ وقت! دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلاً پدرم از اون جور آدم‌هاست که بیشتر آدم‌ها دوستش دارند.  صدای شوهرم از توی راه پله می‌اومد که به اصرار تعارف می‌کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می‌کرد باﻻ! برای یک لحظه خشکم زد. ما خانواده سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی‌بوسیم، بغل نمی‌کنیم، قربون صدقه هم نمی‌ریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمی‌ریم. خانواده شوهرم اینجوری نبودن. در می‌زدند و می‌آمدند تو. روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می‌زدند، قربون صدقه هم می‌رفتند و قبیله‌ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی‌فهمید که کاری که داشت می‌کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می‌کرد و اصرار می‌کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم! خونه نامرتب بود و خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم، چیزهایی که الان وقتی فکرش را می‌کنم خنده‌دار به نظر می‌آد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می‌رسید! شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان‌ها چای بریزد و اخم‌های درهم رفته من رو دید. پرسیدم: «برای چی این قدر اصرار کردی؟» گفت: «خب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.» گفتم: «ولی من این کتلت‌ها رو برای فردا هم درست می‌کردم.» گفت: «حالا مگه چی شده؟»  گفتم: «هیچی!» در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: «دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم، می‌خوای نون‌ها رو برات ببرم؟» تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم! پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم هم به بهانه گیاه‌‌خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. پدر و مادرم هر دو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می‌کردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت: «نکنه وقتی با شوهرم حرف می‌زدم پدرم صحبت‌های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره‌های پشتم تیر می‌کشید و دردی مثل دشنه در دلم می نشست. راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک‌ها ازش تشکر نکردم؟» آخرین کتلت رو از روی ماهی‌تابه بر می‌دارم. یک قطره روغن می‌چکد توی ظرف و جلز محزونی می‌کند. واقعاً چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟! حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می‌خورد: «من آدم زمختی هستم.» زمختی یعنی ندانستن قدر لحظه‌ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین‌ها! حالا دیگه چه اهمیتی داشت که وسط آشپزخانه خالی، چنگال به دست، کنار ماهی‌تابه‌ای که بوی کتلت می‌داد آه بکشم؟ آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛ فقط…فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می‌آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه…همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک.  پدرم راست می‌گفت: «نون خوب خیلی مهمه.» من این روزها هر قدر بخوام می‌تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی‌منتی بود که بوی مهربونی می‌داد. اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتش را می‌فهمی و هنوز که هنوزه بعد از این همه سال از این که مبادا اونها اون روز صدای من رو شنیده باشن که به شوهرم گفتم واسه چی اونقدر اصرار کرد دلم می‌لرزه و از خودم شرمنده می‌شم!

5
1404/01/17
gharareSabz logo

قرار سبز می تونیم از خودمون بگیم و با افراد دیگه ای که دغدغه اجتماعی دارند، آشنا بشیم. گفت و گو کنیم تا شاید بتونیم در کنار هم، برای توسعه پایدار مردم ایران یه کاری بکنیم. با توسعه ارتباطات میان فعالان و کنشگران اجتماعی، نهاد های دولتی، سازمان ها و همچنین کسب و کارها، اکوسیستمی کامل و پویا می‌سازد تا تامین مالی پروژه‌های اجتماعی با تکیه بر ارزش‌های ذاتی خود و مسئولیت اجتماعی ذینفعان انجام گیرد.

نشانی: تهران - سه‌راه طالقانی - خیابان خواجه نصیر

09358565498
طراحی شده توسطشرکت برنامه نویسی طوبی